شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳ |۲۱ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 23, 2024
امام خمینی

حوزه/ امام راحل يک ریال از خمس و سهم امام و بيت‌المال حتی در وقتی که به پيروزی انقلاب رسيد، از دولت و بالاخره از جمهوری اسلامی يک ریال استفاده نکردند، نه خودشان و نه اولادشان. اما به اندازه‌ای مقيّد بودند که راوی يکی از خواص ايشان است. می‌گويد: من وقتی از بيرونی به اندرونی نامه می‌نوشتم، روی کاغذهای باطله می‌نوشتم و می‌فرستادم و يک روز از اين کاغذها نداشتم و روی کاغذ سفيد نوشتم. ايشان همان وقت ...

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، یکی از بزرگترین گناهان مورد ابتلا در جامعه امروزی مسئله حق الناس است که در این راستا، سلسله دروس اخلاق شنیدنی و خواندنی حضرت آیت الله مظاهری در شماره های مختلف تقدیم نگاه شما خوبان خواهد شد.

 

جلسۀ اوّل: اهمیّت حقّ‌النّاس

 

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله ربّ العالمین والصلاة والسّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.

 

بحث ما رسيد به يک امر خيلی مهم در اسلام، ‌و شايد بتوان گفت مهم‌تر از همۀ امور در اسلام است و آن حقّ‌الناس است. اينکه ما بايد مراعات حق ديگران را داشته باشيم، و اگر حقّ‌الناس بر ذمّۀ ماست، بدانيم که رستگار شدن ما کار مشکلی است. از اين حقّ‌الناس همه می‌ترسيده‌اند و همه می‌ناليده‌ند. حتی شخص پيغمبر اکرم«صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» و اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه».

 

راوی جناب أبوذر است و می‌گويد شبی رفتم خدمت پيغمبر اکرم«صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم»، ایشان نگران بودند و با من خيلی گرم نگرفتند. ديدم حال ايشان خوب نيست، ‌از خدمت ايشان مرخص شدم. فردا قبل از نماز صبح، پيغمبر اکرم«صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» خوشحال بودند و فرمودند: اگر ديشب با تو گرم نگرفتم ناراحت بودم. برای اينکه چهار دینار از بيت‌المال پيش من بود و به صاحبش نرسانده بودم و می‌ترسيدم بميرم و اين چهار دینار بر ذمّۀ من باشد.[1]

 

باز دربارۀ پيغمبر اکرم«صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» روايت داريم که هنگام رحلت چشم‌ها را برهم گذاشته بودند، چشم‌ها را باز کردند و فرمودند: عايشه! هفت دینار از بيت‌المال نزد توست، بياور و به علی برسان. دوباره چشم‌های مبارک را برهم گذاشتند و حال آقا بد بود، دوباره چشم‌ها را باز کردند و سه مرتبه درخواست ایشان تکرار شد تا عايشه هفت دینار را آورد و تحویل اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» داد و ایشان هم آن هفت درهم را به اهلش رسانید.[2]

 

اميرالمؤمنين علی«سلام‌الله‌عليه» در وقت حکومتشان جملاتی دارند که عقل انسان با شنیدن آن جملات حيران می‌شود. به‌خصوص ایشان بسیار مواظب حق‌ّالناس و مال مردم بودند، چنان‌که به استاندارهايشان می‌نويسند: «أَدِقُّوا أَقْلَامَكُمْ وَ قَارِبُوا بَيْنَ‏ سُطُورِكُمْ‏ وَ احْذِفُوا عَنِّي فُضُولَكُمْ وَ اقْصِدُوا قَصْدَ الْمَعَانِي وَ إِيَّاكُمْ وَ الْإِكْثَارَ فَإِنَّ أَمْوَالَ الْمُسْلِمِينَ لَا تَحْتَمِلُ الْإِضْرَارَ»[3]

 

می‌فرمایند: استاندار من در وقتی که نامه می‌نويسی، قلمت را ريز کن و درشت ننویس. بين سطرها فاصله نينداز. قلم‌فرسايی برايم نکن و جان کلام را بنويس! برای اينکه اگر قلم درشت باشد، اگر بين سطرها فاصله باشد، اگر جان کلام را ننويسی و قلم‌فرسايی کني، کاغذ بيشتری مصرف می‌شود و اموال مسلمان‌ها تحمل چنين ضررهايی را ندارد. اگر ما برای حقّ‌الناس هيچ چيزی نداشتيم،‌ جز همين جملۀ اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه»  به استاندارها، بس بود که مراعات حق‌ّالنّاس را بکنیم.

 

اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» درحالی که همه می‌دانند، سنّی و شيعه می‌‌دانند که مظهر رحمت خداست،‌ اما راجع به حقّ‌الناس خيلی سخت ‌گرفته‌اند. به قول عوام مو را از ماست ‌کشيده‌اند. حتی سخت‌گیری ایشان تا حدی است که نقل شده است آن حضرت در وقتى كه بر دوسوّم جهان حكومت مي‌كردند، فهمیدند که یک گردن بند از بیت‌المال نزد دخترشان حضرت زینب«سلام‌الله‌عليها» است. ناراحت شدند و ابن‌ابی‌رافع را که مسئول بيت‌المال بود خواستند و فرمودند: آن گردن‌بند چه شد؟ ابن‌ابی‌رافع قضيه را گفت و تأکید کرد که دختر ایشان، برای روز عید، گردن‌بند را عاريۀ مضمونه گرفته تا پس از استفاده، برگرداند و اگر خسارتی به آن وارد شد یا مفقود شد، جبران کند.  اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه»  اوّل گردن‌بند را از دخترشان گرفتند و بعد فرمودند چرا چنين كردى؟! آیا همۀ زنان چنین امکانی را دارند؟ تو نباید از بيت‌المال استفاده كنى، ولو عاريۀ مضمونه باشد.[4]

 

زينب«سلام‌الله‌عليها» که يک فرد عادی نيست؛ امام چهارم، حضرت زین‌العابدین«سلام‌الله‌عليه»  به حضرت زينب«سلام‌الله‌عليها»  می‌گويند: «أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَة» [5]؛ قدرت زينب  کبری بعد از امام حسين«سلام‌الله‌عليه» است. علت مُبقيه برای تشيّع است. همۀ اينها را اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» چندين مرتبه و من جمله دم مرگ برای زينب گفته است و زينب را می‌شناسد. اما زينب را خواست و به او تشرّ رفت و فرمود: دختر فاطمه! چرا تو بايد از بيت‌المال استفاده کنی، ولو به صورت عاريه مضمونه؟  

 

حقّ‌الناس مشکل است. وقتی سلمان فارسی استاندار مدائن بود، دیدند گريه می‌کند. به او گفتند آقا تو کسی هستی که درجۀ «منّا أهل البيت» گرفته‌ای! می‌گويند ده درجۀ ايمان را پيموده است و تال و تلو معصوم است. يعنی استعداد به اندازه‌ای بالا بوده که زير نظر ولايت توانسته درجۀ «منّا أهل البيت»‌ را از پيغمبر اکرم«صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» بگيرد، اما حقّ‌الناس در نزد او مشکل بود. راوی می‌گويد از او پرسیدم چرا گريه می‌کني؟ گفت روايتی از پيغمبر اکرم«صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم» يادم آمد و آن روايت ناراحتم کرده است. پيغمبر اکرم«صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم»  فرمودند: در روز قيامت پليس راه‌ها و گردنه‌هايی است و از اين گردنه‌ها نمی‌گذرند، مگر سبک باران: «إنّ فِي الآخِرَةِ عَقَبَةً لا يَقطَعُها إلّا المُخِفُّون‏».[6]

 

قرآن کریم نام این گردنه ها را مرصاد گذاشته: «إِنَ‏ رَبَّكَ‏ لَبِالْمِرْصادِ»[7] و در روایات آمده است که خداوند متعال به عزت و جلال خودش قسم خورده است که در قیامت، از هرچه بگذرد، از حقّ‌النّاس نخواهد گذشت.[8]

 

سلمان می‌گويد: يادم به اين روايت افتاد و برای همين گريه می‌کنم. يعنی می‌گويد: من سنگين‌بارم و فقط سبک بارها از آن گردنه ها عبور می کنند. راوی می‌گويد: يک بررسی کردم در دستگاه سلمان که ببينم چه خبر است؟ ديدم يک مغازه دارد که هم منزلش است و هم محل استانداری اوست. يک پوست گوسفند هم رختخوابش است و هم فرش اطاقش، يک قلم و دوات برای نوشتن استانداری‌اش و يک کاسه و آفتانۀ گلی هم دارد. اما گريه می‌کند و می‌گويد سنگين‌بارم. از مرصاد می‌ترسم و از قبر و قيامت می‌ترسم.

 

استاد بزرگوار ما مرحوم آيت‌الله ‌العظمی بروجردی«ره» خيلی بالا بود. استاد بزرگوار ما آقای داماد«ره» که يکی از مراجع بزرگ در زمان آقای بروجردی بود، مسافرتی با آقای بروجردی به مشهد کرده بود. وقتی برگشته بود بارها در مجالس می‌گفت: آقای بروجردی دين را هضم کرده است. يعنی دين در دل ايشان رسوخ کرده است. جداً چنين بود و از بيت‌المال هم استفاده نمی‌کرد. لذا بارها روی منبر می‌شنيدم که می‌فرمود يک ریال از اين سهم امام را نه من استفاده می‌کنم و نه خانواده‌ و اولادم. اما همين شخص دم مرگ گريه می‌کرد. اطرافيان از بزرگان مرتب به ايشان دل تسلّی می‌دادند و می‌گفتند: آقا شما حوزه را زنده کرديد، شما مسجد اعظم ساختيد، شما چه‌ها کرديد، اما ايشان گريه می‌کرد و بالاخره جواب آنها را داد و فرمود: روايت داريم عمل را خالص کن، برای اينکه صراف قیامت بينای بيناست: «أَخْلِصِ الْعَمَلَ فَإِنَّ النَّاقِدَ بَصِيرٌ»[9] و می‌ترسم بميرم و حقّ‌الناسی بر ذمّۀ من باشد.

 

استاد بزرگوار ما حضرت امام خمینی«ره» نیز از بيت‌المال استفاده نمی‌کردند. يک ریال از خمس و سهم امام و بيت‌المال حتی در وقتی که به پيروزی انقلاب رسيد، از دولت و بالاخره از جمهوری اسلامی يک ریال استفاده نکردند، نه خودشان و نه اولادشان. اما به اندازه‌ای مقيّد بودند که راوی يکی از خواص ايشان است. می‌گويد: من وقتی از بيرونی به اندرونی نامه می‌نوشتم، روی کاغذهای باطله می‌نوشتم و می‌فرستادم و يک روز از اين کاغذها نداشتم و روی کاغذ سفيد نوشتم. ايشان همان وقت جواب مرا داده بودند و پشت نامه اعتراض کرده بودند که اين گونه چيزها را که می‌شود روی کاغذ باطله نوشت. چرا روی کاغذ سفيد نوشتيد؟ من هم جواب ايشان را دادم که کاغذ باطله نداشتم. يعنی حاضر نيست به اندازۀ يک کاغذ سفيد از بیت المال استفاده شود.

نظيرش فراوان است. وقتی در حالات علما و بزرگان برويم،‌ می‌بينيم که اينها جداً راجع به حقّ‌الناس مواظبت کامل داشتند.

 

آقای بروجردی يک وقت روی منبر بودند و یک نفر پای منبر خيلی بدی کرد. بار اول جوابش را دادند و بار دوم جوابش را دادند و بار سوم در حالی که نمی‌‌گذاشت درس جلو رود، ايشان عصبانی شدند و فرمودند: چرا مزاحمي؟ اما بعد از منبر به اندازه‌ای ناراحت بودند که رفتند در خانۀ او و عذرخواهی کردند.

 

وقتی در سيرۀ أهل‌بيت«سلام‌الله‌عليهم» و در سيرۀ بزرگان و علما و خواص برويم، خواهيم ديد که راجع به حقّ‌الناس مواظبت کامل دارند و ما اگر تقليد می‌کنيم از مراجع تقليدمان و اگر ولايت داريم از اهل‌بيت«سلام‌الله‌عليهم» پس بايد ياد بگيريم راجع به حق‌الناس فوق‌العاده مواظب باشيم.

 

يکی از علمای بزرگ را در خواب ديدند که نگران و پژمرده است. به او گفتند شما که الحمدلله مواظب بودی و الحمدلله بايد سمت بالايی در عالم برزخ داشته باشي،‌ چرا پژمرده هستي؟ گفت راستش اينست که من هیجده تومان به فلان کاسب بدهکار بودم و اين بدهکاری باقی مانده است. در عالم برزخ از من يک سوال دارند که چرا هیجده تومان را ندادي؟ می‌گويم من می‌خواستم بدهم اما نشد. آن آقا بيدار شده و به پسر ايشان که او نیز يکی از علما بود، ماجرا را گفته بود. پسر به بازار رفته بود و کاسب مورد نظر را پيدا کرده بود و پرسيده بود شما از پدر ما طلب داری؟ گفته بود: بله هیجده تومان طلب دارم. گفته بود چرا نيامدی بگويي؟ آن کاسب گفته بود: ترسيدم بگويم و شما منکر شويد، ‌چرا خود آقا در دفترش ننوشته بود؟ بالاخره هیجده تومان را رد کردند. همان آقا يا پسر ايشان خواب ديده بودند که آن عالم راحت و آسوده شده است.

 

راجع به حقّ‌النّاس آبرویی نیز همين است. خواب يکی از علمای بزرگ را ديدند و در خواب ديدند حالش بد است. گفتند شما بايد مقام بالايی داشته باشيد. گفت بله دارم. دستگاه من در عالم برزخ خيلی بالاست. قصر و حورالعين و رفيق خوب و رفت و آمد با اهل بيت«سلام الله علیهم» دارم، اما يک عقرب هر روز می‌آيد و نيشی به شصت پای من می‌زند و می‌رود. منتظرم که دوباره فردا بيايد و نيش را بزند. گفتند اين عقرب چيست؟ گفت يک زخم زبان به کسی زدم و توبه نکردم. بايد اين عقرب را کشته باشم اما نکشتم و من در عالم برزخ به اين عقرب دچار شده‌ام. تو را به خدا کاری کن و اين عقرب را بکش. می‌گويد بالاخره او را پيدا کردم و از او عذرخواهی کردم. او هم نه تنها بخشيد، بلکه عباداتی برای او انجام داد و صد در صد راضی شد. بالاخره بعد فهميديم که آن عقرب کشته شده است.

 

حق‌ّالنّاس مشکل است. مواظب حق‌ّالنّاس باشيد. اين را هم بگويم که در روايات داريم و قرآن هم دلالت دارد که اگر کسی حق‌الناس به ذمّه‌اش هست،‌ در روز قيامت اعمال خوبش را به کسی می‌دهند که بستانکار است.

 

 قرآن کریم می‌فرمايد:

«وَ قَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَنْثُوراً»[10]

 

این آیۀ شریفه می فرماید: اعمال خیر برخی افراد در قیامت مثل گرد و غبار پراکنده می شود؛ یعنی آثار آن اعمال، برای صاحبش پوچ می‌شود و هیچ فایده ای ندارد.

از امام سجاد«سلام‌الله‌عليه» سؤال شد: اگر کسي حقّ يک مسلمان را ضايع کند، آن مسلمان چگونه مي‌تواند حقّ خويش را بستاند؟ آن حضرت فرمودند: در قيامت به اندازۀ حقّ مظلوم از اعمال نيک ظالم بر مي‌دارند و به اعمال مظلوم مي‌افزايند: «يُؤْخَذُ لِلْمَظْلُومِ مِنَ الظَّالِمِ مِنْ حَسَنَاتِهِ بِقَدْرِ حَقِّ الْمَظْلُومِ فَتُزَادُ عَلَى حَسَنَاتِ الْمَظْلُوم‏»[11]. سپس از ایشان سؤال شد: اگر ظالم، حسنه‌اي نداشته باشد، چه مي‌شود؟ فرمودند: گناهان مظلوم را به پروندۀ ظالم منتقل مي‌کنند

 

یعنی اعمال نیکوی بدهکار را به بستانکار می‌دهند و اگر عمل نیکی نداشت یا آن اعمال تمام شد، گناهان و اعمال بد بستانکار را روی گردن بدهکار می‌گذارند. با این حساب، ممکن است بستانکار بهشتی و بدهکار جهنمی ‌شود.

 

در برخی روایات دیگر می‌خوانیم برخی افراد در قیامت پروندۀ خويش را خالي از حسنات می‌یابند. با تعجب سؤال مي‌کنند: اعمال خير و عبادات و انفاقات ما چه شد که اثري از آن نمي‌يابيم؟ به آنان خطاب مي‌شود: حسنات شما به پروندۀ اعمال کساني که با آنان خصومت داشتيد منتقل شده است. سپس مشاهده مي‌کنند علاوه بر اين که نامۀ اعمالشان تهي از نيکي‌هاست، گناهاني در آن ثبت شده است که هرگز مرتکب نشده‌اند. وقتي علّت را جويا مي‌شوند، به آنان خطاب مي‌شود: اينها گناهان كسانى است كه از آنها غيبت كرده‏ايد، به آنها ناسزا گفته‏ايد و در خريد و فروش بر آنان ستم كرده‏ايد.[12]

 

از همه چیز بدتر آنکه، افرادی که حقّ دیگران را به ناحق می‌خورند، معمولاً برای رفاه زن و فرزندان خویش مرتکب حقّ‌النّاس می‌شوند، امّا در روایت داریم که همان زن و بچه‌ها در قیامت، اوّلین کسانی هستند که از شوهر و پدر خود شکایت می‌کنند و می‌گویند: خدایا! حقّ ما را از او بگير، زيرا او از راه حرام به ما غذا مى‏داد.[13] 

 

 بنابراین قرآن کریم می‌گويد مواظب باشید ناگهان اعمال خوبتان، «هَبَاءً مَنْثُوراً» نشود. کسی اعمال خوبش«هَبَاءً مَنْثُوراً» می‌شود که حق‌ّالنّاس در پروندۀ اوست؛ غيبت روی غيبت و تهمت روی تهمت و شايعه روی شايعه داشته و توبه نکرده از دنيا رفته باشد. در روز قيامت کسانی که پشت سرشان غيبت شده، به آنها تهمت زده شده یا اموال آنها به نا حق خورده شده است، پروندۀ درخشانی از اعمال دیگران پیدا می‌کنند.

 

من از شما تقاضا دارم برای آنکه يک احتمال در صد احتمال منجّز تکلیف است، احتمال دهيد که چنين باشد. احتمال دهيد که دم مرگ هستيد و حقّ‌النّاس به ذمّۀ شماست و اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» شما را نپذيرد و بگويند مگر نشنيده بودی که من چقدر به حقّ‌الناس اهميت می‌دادم؟ پس چرا تو اهميت ندادي؟ و وای به کسی که اميرالمؤمنين«سلام‌الله‌عليه» دم مرگ او را نپذيرد.

 

پی نوشت ها:

[1] . تفسير القمي، ج‏1، ص: 51

[2] . الطبقات‏الكبرى،ج‏2،ص:184

[3] . الخصال، ج 1، ص 310

[4]. بحار الانوار، ج 40، ص 337؛ همچنین ر.ک: تهذیب الاحکام، ج 10، ص 152؛ تاریخ الامم و الملوک (تاریخ طبری)، ج 5، ص 156؛ الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 399.

[5] . الاحتجاج(للطبرسي)، ج‏2،  ص: 303

[6] . مروج الذهب و معادن الجوهر ، ج 2، ص: 306 و  307

[7] . الفجر، 14: «زيرا پروردگار تو سخت در كمين است.»

[8]. الکافی، ج 2، ص 443

[9] . الاختصاص، ص : 336

[10] . الفرقان‏، 23: « و ما به [ بررسى و حسابرسى ] هر عملى كه [ به عنوان عمل‏خير ] انجام داده‏اند، مى‏پردازيم، پس همه آنها را غبارى پراكنده مى‏سازيم.»

[11]. الکافي، ج‏ 8، ص 106

[12]. المحجّة البيضاء، ج 8، ص 343

[13] . المحجّة البیضاء، ج 3، ص 73

 

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha